پایگاه اطلاع رسانی مباشر |
زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمی حضرت امام خامنه ای « دام ظلله»
یک نفر را مثل آقاى خامنه اى پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگذار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنید، ایشان را من سال هاى طولانى مىشناسم. ( امام خمینى «قدس سره»)
تولد
رهبر عالی قدر حضرت آیت الله سید على خامنهاى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهاى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنهاى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطرههاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانوادهشان چنین مى گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مىگذشت. من یادم هست شبهایى اتفاق مىافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مىکرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانهاى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شدهام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفهاى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مىرفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، این گونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.
تحصیلات خوزوی
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند:
«عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى از قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
ورود به حوزه علمیه نجف
آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند.
در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درس هاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّ تى ایشان به مشهد باز گشتند.
ورود به حوزه علمیه قم
آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگانی چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان برّى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.
مبارزات سیاسی
آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامی که نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنهاى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقههاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
همراه با نهضت امام خمینی(ره)
آیت الله خامنهاى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاست هاى ضد اسلامى و امریکا پسند محمدرضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجهها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى امریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و امریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط این که منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آن جا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.
بازداشت
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنهاى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان به ویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاست هاى شیطانى و امریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.
مراحل بعدی بازداشت
کلاس هاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند. حضرت آیت الله خامنهاى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد: «از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاه هاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریانهاى مبارزه مسلـّحانه به کانونهاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درس هاى عمومى تفسیر و کلاس هاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد». در بین سال هاى 1350ـ1353 درس هاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنهاى در سه مسجد «کرامت»، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مىآموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مىساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بىرحمانه به خانه آیت الله خامنهاى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاس هاى سابق را به ایشان ندادند.
تبعید
رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنهاى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّتبار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی
درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیتهاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنهاى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز هم چنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیک تر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بىنظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
- پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
- معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
- سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
- امام جمعه تهران، 1358.
- نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
- نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
- حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله امریکا و شوروى سابق.
- ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
- ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنهاى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. هم چنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
- ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
- ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
- ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
- رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.
آثار رهبرمعظم انقلاب اسلامی
در پایان این مختصر، شایسته است به برخى آثار قلمى رهبر بزرگوار انقلاب هم نگاهى داشته باشیم:
الف) تألیف و تحقیق:
1ـ طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن.
2ـ از ژرفاى نماز
3ـ گفتارى در باب صبر
4ـ چهار کتاب اصلى علم رجال
5 ـ ولایت
6ـ گزارش از سابقه تاریخى و اوضاع کنونى حوزه علمیه مشهد.
7ـ زندگی نامه ائمه تشیع (چاپ نشده).
8 ـ پیشواى صادق.
9ـ وحدت و تحزّب.
10ـ هنر از دیدگاه آیت الله خامنهاى.
11ـ درست فهمیدن دین.
12- عنصر مبارزه در زندگى ائمه «علیهم السلام».
13- روح توحید، نفى عبودیت غیر خدا.
14- ضرورت بازگشت به قرآن.
15- سیره امام سجاد «علیه السلام».
16- امام رضا «علیه السلام» و ولایتعهدى.
17- تهاجم فرهنگى (تدوین شده از سخنان و پیامهاى معظم له).
18ـ حدیث ولایت (مجموعه پیام ها و سخنان ایشان که تا کنون 9 جلد آن چاپ شده است).
و...
ب) ترجمه:
1ـ صلح امام حسن (ع) ، تألیف راضى آل یاسین.
2ـ آینده در قلمرو اسلام ، تألیف سید قطب.
3ـ مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان، تألیف عبدالمنعم نمرى نصرى.
4ـ ادعانامه علیه تمدّن غرب، تألیف سید قطب.
و...
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
نوشته شده توسط موسی مباشری در چهارشنبه 91/10/13 ساعت 9:53 عصر. - لینک ثابت
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوهى قضائیه
7/4/1389
بسماللَّه الرّحمن الرّحیم
خیلى خوشامدید برادران و خواهران عزیز! هم مسئولان محترم قوهى قضائیه، و هم برادران و خواهران بازماندهى شهداى عزیز و سرافراز هفتم تیر. یک جمله عرض کنیم راجع به آن شهادت بزرگ و پر اثر، یک جمله هم دربارهى قوهى قضائیه عرض خواهیم کرد.
خاصیت طبیعى شهادت، ایجاد برکت و تداوم و گشایش در حرکت به سمت تعالى و کمال است. اینکه خداوند متعال در قرآن شهید را زنده معرفى میکند و در عرف اسلامى و اصطلاح متشرعه به کشتهى راه خدا - شهید یعنى شاهد، ناظر و حاضر - این به این معناست که خون شهید ضایع نخواهد شد؛ شخصیت شهید که تبلور همان آرمانهاى او و آرزوهاى اوست، از میان مردم رخت بر نخواهد بست؛ این خاصیت شهادت است. آن کسانى که این حقیقت را از بن دندان درک کردهاند و تصدیق کردهاند، براى آنها کشته شدن در راه خدا به هیچ وجه ضایعه به حساب نمىآید؛ بلکه یک افتخار است، یک اقبال بزرگ است؛ آن را میخواهند، آن را از خدا میطلبند؛ آن را مثل یک حاجت بزرگ، در ذکر و مناجاتِ خودشان با خدا مطرح میکنند.
به گمان من، از جملهى برترینهاى این راه، شهداى هفتم تیر بودند. بسیارى از اینها را ما از نزدیک میشناختیم؛ یا در جریان مبارزات، یا در جریان حوادث بعد از پیروزى انقلاب، اینها را آزموده بودیم، دیده بودیم، شناخته بودیم؛ حقیقتاً جان، بر کف دست داشتند و آمادهى شهادت بودند. اگر به آنها خبر میرسید که در این راه شهید خواهند شد، نه فقط مرعوب نمیشدند، خائف نمیشدند، بلکه خرسند میشدند؛ بشارتى بود براى آنها. در رأس همهى آنها هم، شهید بزرگوار و عزیز ما، شهید آیةاللَّه بهشتى بود؛ یک انسان معتقد، مؤمن، مخلص، صادق، جدى در کار؛ آنچه میگفت، معتقد بود؛ و به آنچه معتقد بود، در عمل ملتزم بود. خطر را هم میشناخت؛ میدانست میدان، میدان مین است. هر آنى، هر ساعتى بیم از دست دادن جان هست؛ لیکن در عین حال بىمحابا، با نگاه به هدف، در این راه پیش میرفت و نمیهراسید. یکى از خصوصیات این شهید عزیز این بود. منطقى بود، پایبند به اصول و مبانى بود؛ یک اصولگراى به معناى حقیقى کلمه محسوب میشد. بر سر اصول با کسى ملاحظه نمیکرد. ما میدیدیم؛ بعضىها سعى میکردند با حیله و ترفند و روشهاى متعارف و معمول، او را جذب کنند یا از مواضع خود تنزل بدهند، او را وادار به مماشات کنند؛ لیکن او بر سر مواضع خود محکم ایستاده بود. شخصیتهاى تاریخى و اثرگذار، اینجور شکل میگیرند؛ اینجور در جامعه ظهور میکنند و ماندگار میشوند؛ «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا»1. گفتن، آسان است؛ عمل کردن، دشوار است؛ استمرار عمل، بمراتب دشوارتر است. بعضى فقط میگویند؛ بعضى این گفته را در عمل هم نشان میدهند، اما نمیتوانند در مقابل حوادث عالم، در مقابل طوفانها، در مقابل تمسخرها، در مقابل طعنهزدنها، در مقابل دشمنىهاى غیرمنصفانه طاقت بیاورند، لذا متوقف میشوند؛ بعضى به این اکتفاء هم نمیکنند که متوقف بشوند، عقبگرد میکنند؛ مىبینید دیگر.
آن کسى که میگوید، از سر اعتقاد خالص و جازم؛ و مىایستد بر سر گفتهى خود، از سر تصمیم مؤمنانه و شجاعانه؛ و استمرار میدهد این حرکت را با صبرى که خداى متعال در قرآن فرموده است: «و اللَّه یحبّ الصّابرین»2 - مایهى محبت خداى متعال است - این ارزش پیدا میکند؛ این میشود شخصیتى که نام او اثر میگذارد، راه او براى رهروان دستور راه میشود و چهرهى او باقى میماند. رحمت خدا بر شهید بهشتى؛ رحمت خدا بر آن کسانى که با او به شهادت رسیدهاند؛ رحمت خدا بر شهداى راه اسلام.
و اثر نقد و فورى این شهادت این بود که نظام اسلامى در آنِ واحد، هم خلوص بیشترى پیدا کرد، هم حقانیت او ثابت شد، هم واقعیت او در جامعه استقرار پیدا کرد. خاصیت این شهادت، این بود. نقابها از چهرهها افتاد، منطق مستحکم جمهورى اسلامى و منطق امام بزرگوار تثبیت شد و نظام نوپاى جمهورى اسلامى، آن روز استحکام پیدا کرد؛ توانست حرکت کند. در آن شرائط دشوار، در حالى که دشمن - دشمن نظامى، متجاوز - خود را در بخش مهمى از منطقهى حساس خاک جمهورى اسلامى پهن کرده بود - ببینید چه شرائطى بود آن شرائط دشوار، و چه حادثهى بظاهر تکاندهندهاى بود - اما این شهادت، چه تأثیر سازنده و عظیمى را بر انقلاب گذاشت.
عزیزان من! تا وقتى در قاموس ما، در فرهنگ ما، در منطق ما، شهادت بر همین سطح از اعتبار وجود داشته باشد، بدانید هیچ قدرتى - چه قدرتهاى مستکبر کنونى، و چه بمراتب قوىتر از اینها - نخواهد توانست بر جمهورى اسلامى و ملت ایران فائق بیاید.
و اما در باب قوهى قضائیه. حقیقتاً یک بخش فوقالعاده حساس از نظام کشور، قوهى قضائیه است. در همه جاى دنیا همین است؛ نقش دستگاه قضا، یک نقش تعیین کننده و حیاتى است؛ لیکن در نظام جمهورى اسلامى که مبناى نظام و مشروعیت نظام متکى است به حق و عدل - این پایهى اساسى نظام ماست - دستگاه قضا حساسیت مضاعفى پیدا میکند.
خوب، در باب مسائل دستگاه قضا، در این دیدارهاى سالیانه مطالب زیادى ما عرض کردهایم، رؤساى محترم قوه هم بیان فرمودند. دیروز هم در اجتماع خوبى که در قوهى قضائیه بود - بنده مختصرى از آن را در تلویزیون مشاهده کردم - رؤساى محترم سه قوه مطالب خوبى، مطالب درستى بیان کردند. البته حرفهاى زیبا یک مسئله است، امکان تحقق آنها، بعد تحقق آنها، بعد استمرار آنها، یک مسئلهى دیگرى است که احتیاج به جدّ و جهد دارد.
بحمداللَّه امروز قوهى قضائیه شرائط خوبى دارد. رئیس محترم قوه، شخصیت عالم، مجتهد، فاضل، آگاه، برخوردار از نیروى جوانى و توانائىهاى بسیار؛ که خوب، در این مدت کوتاهى هم که این مسئولیت به ایشان محول شده است، انسان مشاهده میکند که بسیارى از خواستهها و کارهائى که قانون از قوهى قضائیه انتظار دارد، یا واقع شده است، یا به واقع نزدیک شده است؛ اینها همه امیدبخش است.
همان طور که اشاره کردند، مجموعهى مسئولان ارشد قوهى قضائیه، مجموعهى پاک، سالم، خوشسابقه، وارد و صمیمىاند؛ این چیزى است که انسان را امیدوار میکند. در سطح قوه هم بحمداللَّه قضات فاضل، روشنبین، شجاع و درست کردار کم نیستند؛ اینها همه حقایقى است که وجود دارد. به مرور زمان نقاط کور شناخته شده است، کارهاى لازم دانسته شده است، برنامهریزىهاى خوبى انجام گرفته است یا نیاز به آنها احساس شده است؛ اینها همه امیدبخش است. لیکن زمینهى وجود امید و خوشبینى باید منجر بشود به یک تحرک وسیع و جدى، براى اینکه این امید ثمر بدهد؛ واقع قوهى قضائیه خودش را نشان بدهد. بارها عرض کردهایم: باید قوهى قضائیه به وضعیتى برسد که در سطح کشور، هر جائى، هر کسى احساس مظلومیت کرد، به خود نوید بدهد که میروم سراغ قوهى قضائیه، حق خود را میگیرم و مظلومیت خود را برطرف میکنم. این امید باید در دل همهى آحاد این کشور به وجود بیاید.
البته این امید آسان به دست نمىآید؛ باید به قدرى مراجعاتِ دادخواهانه با نتائج عادلانه و منصفانه همراه بشود که بتدریج این امید در دل مردم به وجود بیاید. البته ما نمیخواهیم قوهى قضائیهى امروز را با قوهى قضائیهى قبل از انقلاب و دوران طاغوت مقایسه کنیم؛ آن کسانى که آن روزها را دیدهاند، میدانند؛ آن روز جائى که هیچ امیدى به روى انسان نمیگشود، قوهى قضائیه بود؛ اینجور نبود که کسى احساس کند که به این در مراجعه خواهد کرد و دلخوش از آنجا برخواهد گشت؛ نه، در متن قوهى قضائیه، کار غیرعادلانه، ناشى از بىتوجهى، ناشى از بىتقوائى، به قدرى زیاد بود که کسى در قوهى قضائیه هیچ امیدى نداشت، مگر به مدد پارتى و پول و زور و از این چیزها؛ بنابراین ما نمیخواهیم قوهى قضائیهى خودمان را با آن مقایسه کنیم و دلخوش شویم که خوب، ما بحمداللَّه امروز قضات فاضلى داریم، قضات منصفى داریم، کارهاى خوبى انجام میگیرد؛ ما میخواهیم قوهى قضائیه را مقایسه کنیم با آن وضعیتى که شایستهى نظام جمهورى اسلامى است. این، تلاش لازم دارد. یکى از تلاشها همین است که عناصر مؤمنى و عالمى و باانصافى به قوهى قضائیه جذب شوند. البته نیروى انسانىِ خوب در داخل قوه احتیاج دارد به نظارت از موضع بالا و مدیریت بر کارکردها. انسانِ خوب در معرض لغزش و انحراف قرار میگیرد. اینجور نیست که انسانهاى خوب، همیشه خوب باقى خواهند ماند؛ نه، امتحانها براى همه هست؛ باید مراقب امکان لغزشها در همهى احوال بود. این یک جریان است؛ جریان نیروى انسانى؛ که خوب، اهمیت هم دارد.
آن چیزى که اهمیتش از مسئلهى نیروى انسانى کمتر نیست، مسئلهى ساختار دیوانى قوهى قضائیه است. دائم باید به دنبال نو کردن ساختارها و بهروز کردن وضعیت قوه در مجموع ساختارى آن بود. عرض نمیکنیم که ما ثبات را از سازمان قوهى قضائیه بگیریم؛ نه، ثبات و استقرار، در عین نگاه نقادانه به شیوههاى دیوانسالارى غلط، که بعضاً میراث گذشته است و بعضاً تقلید از کشورهاى اروپائى است، آن هم از روشهاى منسوخ آنها. این نکتهى مهمى است؛ باید به این توجه کرد. گاهى ساختارها جورى است که کار مرافعه را مشکل میکند، نتائج را غیر اطمینانآور میکند، انسانهاى خوب را در خود غرق میکند. این هم یک مسئله است، که یک جریانى است؛ باید دائم توجه داشت.
یکى هم مسئلهى قوانین است. قوانین و مقررات در داخل قوهى قضائیه بایستى مورد توجه قرار بگیرد، مورد تجدیدنظر قرار بگیرد، قوانین لازم به میدان بیاید. البته ما اطلاع داریم که آئین دادرسى و قوانین جزا، با تفصیل فراوان، در چرخهى تصویب قرار دارد؛ این بایستى به کل قوانین تعمیم پیدا کند. گاهى یک قانون غلطِ باقیماندهى از دوران طاغوت - دورانى که اساس قوهى قضائیه بر مبناى غلطى بود - مشکلاتى را ایجاد میکند. تعارض در قوانین، مشکلات گوناگونى را براى دادگاهها به وجود مىآورد. سال گذشته عرض کردیم؛ عدم انطباق احکام دادگاههاى بدوى با دادگاههاى بعدى، بسیارىاش ناشى از همین مشکلات است؛ اینها بایستى اصلاح بشود. البته کار سنگین و عظیمى است.
یکى از چیزهائى که در مجموعهى قوهى قضائیه لازم است، عبارت است از عدم دخالت حب و بغضها و جریانسازىهاى سیاسى در درون قوهى قضائیه. یکى از خطرات بزرگ همین است که جوسازىهاى سیاسى اثر بگذارد بر روى مجراى صحیح قضاوت، و بر روى ذهن قاضى، و بر روى ذهن بازپرس، و مجموعهى چرخهى رسیدگى به پروندهها. خوب، جوسازى سیاسى میشود، روزنامه مینویسد، رادیوهاى بیگانه میگویند، دشمن میگوید، جناحهاى مختلف حرف میزنند؛ اینها نباید اثر بگذارند. یکى از مشکلترین کارهاى قوهى قضائیه این است که تحتتأثیر جریانسازىها قرار نگیرد؛ این همان «اعدلوا هو اقرب للتّقوى»3 است که تلاوت کردند. آیه میفرماید: «و لا یجرمنّکم شنئان قوم على الّا تعدلوا»4؛ یعنى احساسات بر شما غلبه نکند؛ دشمنىها - حالا آیهى شریفه دشمنى را گفته است، دوستى هم همین جور است - در حکم شما و قضاوت شما تأثیر نگذارد و شما را از جادهى عدل منصرف نکند؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوى». تقوا یعنى همان مراقبت؛ مراقبت از خود، مراقبت از مسیر، مراقبت از در نیفتادن و دچار نشدن به مشکلات. میفرماید: اینجورى است که شما از چنگ مشکلات رهائى پیدا میکنید؛ اینجورى است که در این خارزار عجیب و غریب، میتوانید راه را درست طى کنید و بدون آسیب جلو بروید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوى».
یک مصداق و نمونه هم این است که جوّ سیاسىِ اعمال شدهى با دستهاى مختلف، روى قوهى قضائیه اثر نگذارد. البته کار آسانى نیست؛ گفتنش آسان است، اما عمل کردنش بسیار دشوار است؛ این را انسان باید منصفانه تصدیق کند. اگر این شد، آن وقت مردم در مقابل قوهى قضائیه و اقدام و تصمیم قوهى قضائیه احساس اقتناع میکنند، احساس قناعت ذهنى میکنند؛ ولو ممکن است از این حکم در دل راضى هم نباشند، اما قانعند. اگر بخواهیم تشبیه ناقصى بکنیم، مثل این داورىهاى میادین ورزشى است. وقتى داور گفت این درست است و این غلط است، همه در مقابلش تسلیم میشوند. ممکن است بعضى بداخلاقى کنند، اما بداخلاقى محسوب میشود؛ همه قبول کردهاند. البته آن داورى با این داورى، زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ لیکن باید یک چنین حالتى به وجود بیاید و مردم احساس کنند که این داورى و این قضاوت، متخذ و مستنبط از متن حقیقت است؛ ذهنیات و جریانات و گرایشهاى سیاسى و غیر سیاسى و حب و بغضها دخالتى ندارد. اگر مردم این را احساس کردند، ممکن است نتیجهى حکم برایشان راضى کننده نباشد، اما بالاخره متقاعد میشوند؛ میگویند خیلى خوب. این حالت متقاعد شدن، این قبول ذهنى در جامعه، خیلى خوب است و براى قوهى قضائیه یک فرصت بزرگى است.
البته این هم باید باشد که همهى دستگاههاى کشور از قوهى قضائیه حمایت کنند تا قوهى قضائیه بتواند در این میدان، بدون نظر عمل کند؛ همان طور که در این تصویرهائى که وجود دارد - که حالت نمادین براى قوهى قضائیه قرار دادهاند - چشم او را بستهاند. البته این چشم بستن، به معناى چشم بستن بر روى واقعیت نیست؛ به معناى این است که دوست و دشمن، مدعى و مدعىعلیه از نظر او نادیده هستند؛ شخصیت و خصوصیت شخصىشان ملحوظ نیست. این باید حفظ بشود؛ البته کار بسیار دشوارى است. اگر این شد، براى پیشرفت جامعه، یکى از بزرگترین وسیلههاست؛ از برترین امکانات براى نظام جمهورى اسلامى است؛ ما را پیش خواهد برد؛ کشور را حقیقتاً در مسیرى که به سمت هدفها پیش میرود، کمک خواهد کرد؛ این کار بزرگى است.
البته توجه به خداى متعال، توسل به پروردگار عالم، تذکر ثواب الهى و اجر الهى براى مخلصان، اعتماد به خداى متعال، نداشتن سوءظن به خداى متعال، به همهى دستاندرکاران کمک خواهد کرد که بتوانند انشاءاللَّه این کار بزرگ را انجام دهند.
ایام، مصادف است با ماه مبارک رجب؛ ماه دعا، ماه توسل، ماه تضرع، ماه آماده شدن دلها انشاءاللَّه براى ورود به ساحت رمضان. اینکه در این ماه این دعاها توصیه شده است، این اعمال توصیه شده است، این استغفار توصیه شده است، بىجهت نیست. دعا همیشه خوب است، هر دعائى را همیشه میشود خواند؛ اما این دعا را براى روزهاى ماه رجب، یا براى ایام خاصى از ماه رجب به ما توصیه کردهاند؛ پیداست خصوصیتى در این ماه هست، خصوصیتى در این ایام هست؛ از این خصوصیات باید استفاده کرد. انشاءاللَّه به خداى متعال متوسل بود، متضرع بود، کمک خواست، تکیه کرد، اعتماد کرد؛ خداوند متعال هم انشاءاللَّه کمک خواهد کرد.
امیدواریم ارواح طیبهى شهدا و روح مبارک امام از همهى شما راضى باشند و ادعیهى زاکیهى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) انشاءاللَّه شامل حال همهى شما برادران و خواهران عزیز و مسئولان محترم باشد.
1) فصلت: 30؛ «در حقیقت، کسانى که گفتند پروردگار ما الله است، سپس ایستادگى کردند...»
2) آلعمران: 146
3) مائده: 8
4) همان
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
نوشته شده توسط موسی مباشری در سه شنبه 91/4/6 ساعت 11:9 عصر. - لینک ثابت
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوهى قضائیه
07/ 04/ 88 |
خوشامد عرض میکنیم به همهى برادران و خواهران عزیز، مسئولان محترم قوهى قضائیهى کشور و همچنین بازماندگان محترم شهداى گرانقدر هفتم تیر، که این دو مناسبت به مشیت الهى به یکدیگر گره خورده است؛ قوهى قضائیهى ما رنگ شهادت و بوى شهیدان به خود گرفته است. بسیار چیز مهمى است اگر انشاءالله بتوانیم از این درست بهره ببریم.
یک جمله عرض میکنیم راجع به شهیدان عزیز هفتم تیر و این حادثهى مهم و ماندگار؛ یک جمله هم عرض میکنیم به مسئولین محترم قوهى قضائیه.
در باب حادثهى هفت تیر آنچه که بیش از همه اهمیت دارد این است که در این حادثه عزیزترین و برجستهترین عناصر انقلاب در معرض فداکارى قرار گرفتند و فدا شدند. شخصیتى مثل شهید بهشتى که یک عنصر بىنظیر، لااقل کمنظیر در مجموعهى انقلاب بود، در خدمت انقلاب و در جهت انقلاب قربانى شد. آن تعداد از شخصیتها و نخبگان سیاسى و مدیران ارشد دستگاهها، وزرا، نمایندگان مجلس، فعالان عرصهى سیاست جمهورى اسلامى، که هر کدامى براى خودشان یک شخصیتى بودند - ما با بسیارى از اینها از نزدیک آشنا بودیم، با بعضى کار کرده بودیم - این خیلى مهم است که در این تراز، شخصیتهائى جانشان کف دستشان باشد و در معرض شهادت قرار بگیرند و در این راه قربانى بشوند. بالاخره یک کشور، یک نظام، یک تمدن، بدون فداکارى و قربانى دادن و خون دادن که به جائى نمیرسد؛ اینها پیشروان این راه بودند.
نکتهى بعدى این است که این نظام اینقدر جواهر نخبه را به صحنه آورد و به پاى انقلاب ریخت و اینها را از دست داد، اما نظام تکان نخورد. آنهائى که این ترورها را طراحى میکردند، قصدشان اشخاص نبود. در درجهى اول قصدشان بىپایه کردن و تهى کردن و نخبهزدائى کردن از انقلاب بود، میخواستند انقلاب را با این ترورها، با این فقدانها به شکست بکشانند؛ اما اینجور نشد و عکس این شد. یعنى پایهى اصلى نظام که عبارت است از ارتباط مردم و نظام، بیشتر شد. اینها همه عبرتهاى انقلاب ماست. و به شما عرض بکنم امروز هم همین است. امروز هم اگر جانهائى خودشان را در معرض فداکارى و قربانى شدن براى نظام، براى خدا قرار بدهند و در این راه قربانى بشوند، این نظام مستحکمتر خواهد شد؛ ریشههاى این نظام مثل همان شجرهى طیبهاى که در قرآن خداى متعال فرموده است، «أصلها ثابت و فرعها فى السّماء»، اینجور مستحکم است. دلهایمان را اینجور با مبانى و اصول و ارزشهاى انقلاب پیوند بدهیم.
و شهید بهشتى، آن شخصیت برجسته و ممتاز، حقاً و انصافاً حقوق زیادى بر نظام جمهورى اسلامى و بر قوهى قضائیه بالخصوص دارد. در همان دوران کوتاهى که ایشان در قوهى قضائیه مشغول بودند - یعنى از اواخر سال 58 تا اوائل سال 60 - ابتکارات زیاد، کارهاى بزرگ، نقشههاى دوراندیشانه براى قوهى قضائیه طراحى کردند. بحمدالله قوه هم حرکت کرده است و در این سى سال کارهاى خوبى انجام گرفته. امروز هم بحمدالله با مدیریت شخصیت برجسته و ممتازى مثل جناب آقاى شاهرودى که از لحاظ علم و صلاحیتهاى گوناگون و همهجانبه حقاً، انصافاً برجسته هستند و در رأس قوه قرار دارند و ده سال - دو دورهى پنج ساله - بار سنگینِ این قوه را بر دوش کشیدند.
در مورد قوهى قضائیه آنچه که مهم است، این است که ما ببینیم قوهى قضائیه براى چیست؛ آن را تأمین کنیم. همهى کارها در این جهت باید باشد. قوهى قضائیه براى عدل است، براى عدالت است. معیار و شاخص عدل هم عمل به قانون است. اگر عمل فرد، جمع، منطبق به قانون شد، این عدالت است؛ اگر از قانون انحراف پیدا کرد، این بىعدالتى است. و قانون هم در نظام اسلامى، قانون اسلامى است. البته در مجموعهى قوانین ما ممکن است قوانینى باشند که صددرصد با احکام اسلامى منطبق نباشند، یا قوانینى که از قبل ماندهاند یا برخى قوانین دیگر، که اینها بایست اصلاح بشود. معیار، این است که بر طبق قانون عمل بشود. عدل، اینجا تحقق پیدا میکند.
البته عدالت در قوهى قضائیه آسان به دست نمىآید. همین زیرساختهائى که جناب آقاى شاهرودى اشاره کردند، همهى اینها لازم است. این سیاستگذارىها - که خود این سیاستگذارى یک زیرساخت نرمافزارى است - انتخاب سیاستهاى خوب، سامانههاى سختافزارىاى که در قوه به وجود آمده است یا شروع کردهاند به اینکه آنها را به وجود بیاورند، همه لازم است. یعنى عدالت در یک مجموعهى کلان مثل قوهى قضائیهاى که بناست یک کشور بزرگ را با جمعیت هفتاد میلیونى، در بخش قضائى اداره کند، با تعارف و با حرف درست نمیشود؛ همین مقدمات را لازم دارد، همین زیرساختها را لازم دارد. بنابراین آنچه که در زمینهى این زیرساختها - چه نرمافزارى، چه سختافزارى - انجام گرفته است، ارزشمند است؛ باید قدر اینها را دانست. و انشاءالله این سیاستها به همین شکلِ درست ادامه هم پیدا بکند. و واقعاً لازم است که من هم از شخص ایشان، هم - همان طور که ایشان گفتند - از مدیران ارشد قوهى قضائیه در بخشهاى مختلف که زحمات زیادى کشیدهاند و جاى قدردانى دارد، تشکر کنم.
لیکن نکته این است که اگرچه تأمین عدالت عام و شامل، متوقف بر این زیرساختهاست، اما اینجور نیست که وجود این زیرساختها لزوماً به معناى استقرار عدالت باشد. ممکن است این چیزها را داشته باشیم، عدالت هم نداشته باشیم؛ از این باید ترسید. آنچه عدالت را تضمین میکند، انسانِ معتقدِ جازمِ عازمِ باارادهى خداترس است. از خدا بترسد، از غیر خدا نترسد. «فلا تخشوا النّاس و اخشون» را خداى متعال در قرآن میفرماید. اگر این شد، آن وقت با این دستگاههاى متنوع و امروزى و خوب، میشود به عدالت به طور کامل رسید. اگر این اراده نبود، در این اراده سستى و اختلال ایجاد شد، هیچ کدام از این دستگاهها به خودىِ خود عدالت را تأمین نخواهد کرد، بلکه گاهى حتّى زمینه میشود براى بىعدالتى. اصل قضیه این است. بنده عرض عمدهام در این دیدارهاى سالیانهاى که با شما مسئولان محترم قوهى قضائیه دارم و در دیدارهاى دیگرى که محدودتر است با بعضى دیگر از بخشهاى قوهى قضائیه، همیشه همین است: ما باید نگاه کنیم ببینیم خروجىِ کار ما عدالت است یا نه. اگر عدالت شد، آن وقت پیش خدا و پیش نفس خودمان و پیش خلق هم سرافراز خواهیم بود. یعنى وقتى ما عدالت را اجرا کنیم، درست است که در قضاوت ما یک نفر خرسند خواهد شد، یک نفر ناخرسند - قهراً اینجورى است دیگر. وقتى انسان قضاوت میکند، یک طرف را خرسند میکند، یک طرف را ناخرسند میکند - اما حتّى آن طرف ناخرسند هم در دل خود راضى است. اگر چنانچه عدالت را به خرج ندادیم، آن کسى هم که حکم ما به سود او بوده است، در دل به ما با بىاعتقادى، با استهزاء نگاه خواهد کرد؛ در دل به ما خواهد خندید. مسئلهى اساسى این است. باید همهى تلاش بر این باشد. عدالت هم از جملهى آن چیزهائى است که «الحقّ أوسع الأشیاء فى التّواصف و أضیقها فى التّناصف»؛ گفتنش آسان است، التزام به آن آسان نیست؛ خیلى سخت است. انسان با موانع بزرگى برخورد میکند. اگر عزم راسخ و توکل به خدا وجود نداشته باشد، انسان وسط راه خواهد ماند؛ این را باید در قوهى قضائیه دائماً تزریق کرد، دائماً باید این روحیه را در سرتاسر قوهى قضائیه پمپاژ کرد؛ که ما وظیفهمان تناصف است، ایجاد عدل است.
سختترین قسمت عدل هم عبارت است از آنجائى که طرف مقابلِ عدل، اقویا هستند؛ زیر بار نمیروند، زور میگویند، متوقعند. اینجا بایستى ایستادگى کرد. هنر قاضى این است، استقلال قاضى این است که در یک چنین مواقعى، فقط و فقط خدا را و مرّ قانون را در نظر بگیرد. در همهى قضایا - قضایاى فردى، قضایاى اجتماعى - اگر قانون ملاک عمل باشد، عدالت تأمین میشود.
در همین قضایاى اخیر هم ما عرض کردیم، بنده مخالفم که مردم کشورمان را، مردم عزیزمان را به دو بخش تقسیم کنیم؛ یک عدهاى را مقابل یک عدهى دیگر قرار بدهیم. قضیه اینجورى نیست. در خیلى از مسائل، مردم سلیقههایشان، نگاههایشان، نظرهایشان یکى نیست، اما این به معناى اصطکاک و تزاحم و تعارض و دست به یقه شدن نیست. ما نباید مردممان را وادار کنیم که با هم دست به یقه بشوند. من به هر دو طرف نصحیت میکنم: احساسات جوانها را تحریک نکنند، مردم را مقابل هم قرار ندهند. ملت یکپارچهاى است، ایمان واحدى دارد، قلباً هم با نظام خود روابط حسنهاى دارد؛ نشانهى این روابط حسنه، همین حضور در پاى صندوقهاست. اگر امیدوار نبودند، اگر حسن ظن نداشتند، اگر اعتماد نداشتند، نمىآمدند پاى صندوقها. پس این ملت با نظام خود هیچ مشکلى ندارد. نباید این ملت یکپارچه را دو شقه کرد، تقسیم کرد، یک گروه را بر علیه آن گروه دیگر، آن گروه را بر علیه این گروه دیگر تحریک کرد.
در همین جا هم براى حل و فصل قضایا، معیار قانونى وجود دارد. اگر قانون حاکم نشد، آن چیزى که از بىقانونى بر سرِ همه خواهد آمد، بسیار تلختر است از آنچه که اجراى قانون ممکن است در کام بعضى تلخى به وجود بیاورد؛ «و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق». عدل همان رعایت قانون است. اگر ما از رعایت قانون احساس ضیق کردیم، نخواستیم به قانون تن بدهیم، آنچه که بر سر ما از بىقانونى خواهد آمد، بمراتب از این تلخىِ تحمل قانون، سختتر است. این را باید همه توجه کنند.
مردم ما به توفیق الهى، به هدایت الهى، به دستگیرى الهى، مردم مؤمنى هستند؛ هم آگاهند، هم مؤمنند، هم حاضر در صحنهاند، پا به رکابند در هر جائى که لازم باشد. ماها باید خودمان را اصلاح کنیم. نخبگان و خواص سیاسى بایستى مراقب کار خودشان، حرف زدن خودشان باشند؛ این خطاب به همهى نخبگان است، خطاب به یک طرفِ خاصى، جناح خاصى نیست. همه باید مراقب باشند. همه بدانند این ملت، یک ملت یکپارچه است. احساسات این طرف را علیه آن طرف تحریک کنند، آن یکى بیاید احساسات این طرف را علیه آن طرف تحریک کند، اینها راه به جائى نمیبرد. وقتى شما متحد بودید، وقتى شما همدل بودید، وقتى شما احساس و ابراز اعتماد به کشورتان و نظامتان کردید، آن وقت این وسوسههاى خناسان بینالمللى، این سیاستمداران ظالم، مداخلهگر، دور از انسانیت، دیگر اثرى نخواهد کرد.
مىبینید بعضى از سردمداران دنیا - از آمریکائى گرفته تا بعضى از کشورهاى اروپائى - همهى مشکلاتشان تمام شده، مشکل ایران براى اینها باقى مانده است! در یک مسئلهى داخلىِ مردمىِ صددرصد مرتبط به ملت ایران، چانه تکان میدهند و اظهارنظرهاى سخیف میکنند؛ غافل از اینکه هر جا آنها پا گذاشتند از مواضع سیاسى، از نظر ملت ایران آنجا نجس خواهد شد.
جانبدارىهاى آنها درست بعکس نتیجه میدهد. مردم از خودشان میپرسند چه چیزى موجب شده است که این دشمنانى که سى سال است علیه انقلاب اسلامى دارند تلاش میکنند و از همهى ابزارها و امکاناتشان علیه این کشور و علیه این ملت استفاده کردند، حالا شدهاند دلسوز؟! مردم توطئه را میفهمند؛ مردم ما خباثت را درک میکنند. مشکل آنها هم همین است. اگر با یک ملت بیهوش بىحواسى مواجه بودند، مشکلى نداشتند؛ اما با یک ملت هوشیار مواجهاند، با یک ملت مجرب مواجهاند.
تجربههاى سى سالهى ما، ملت را آگاه کرده است. اینها میدانند. اینها همان دولتها و حکومتهائى هستند که هشت سال در دوران دفاع مقدس که علیه این ملت جنایت شد، شهرها بمباران شد، خانهها ویران شد، بمبهاى شیمیائى زدند، انسانهاى بىگناه را کشتند، نه فقط دلشان براى ملت ایران نسوخت، بلکه به دشمن ملت ایران کمک هم کردند. مردم ما این را دیدهاند. اینها که فراموششدنى نیست. حالا شدهاند دلسوز! مردم رفتار اینها را با ملتهاى مظلومى که پنجهى اینها در آنها جاگیر شده است، مىبینند؛ مثل ملت افغانستان، مثل ملت عراق، مثل پاکستان، مثل ملت فلسطین. هر جا اینها پنجهشان جاگیر شد، ناخنشان بند شد، هرچه توانستند، ضربه زدند. اینها به مردم رحم نمیکنند؛ مردمدوستى، دور از جنابِ آنهاست. حالا نسبت به ملت ایران، نسبت به کسى یا کسانى در داخل کشور، طرفدار شدهاند! خب معلوم است که این غرض و مرض آنها از این کارها چیست. این را مردم میفهمند. شما اگر متحد باشید، شما اگر با هم باشید، شما اگر این روحیهى استحکامى را که انقلاب به ملت ما داد و در طول این سى سال ملت ما آن را حفظ کرده است، نگه دارید، «لایضرّکم کیدهم شیئا»؛ هرگز دشمنى آنها به شما اثرى نخواهد کرد، و آنها نخواهند توانست به ملت ایران آسیبى وارد کنند.
از خداوند متعال توفیقات همهى شما برادران و خواهران، مسئولان محترم را در وظائف گوناگون اختصاصى و عمومى که هر کدام از ما بر عهده داریم، مسئلت میکنم و امیدوارم انشاءالله ادعیهى زاکیهى حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) شامل حال ملت ایران و همهى ما باشد و روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طیبهى شهداى گرامى و شهداى هفت تیر انشاءالله از ما و رفتار ما و گفتار ما راضى باشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
نوشته شده توسط موسی مباشری در سه شنبه 91/4/6 ساعت 11:8 عصر. - لینک ثابت
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار خانواده ى شهداى هفتم تیر و مدیران و مسئولان قوه قضائیه
7/ 4/ 86 |
به همهى برادران و خواهران عزیز، خانوادههاى محترم شهداى هفتم تیر و مسئولان و مدیران قوهى قضائیه خوش آمد عرض میکنیم. این مناسبت هم، مناسبت پر معنایى است. روز هفتم تیر بسیار روز مهم و تاریخسازى است. از یک طرف انگیزهى جنایتآمیز و دست مجرم دشمنان انقلاب اسلامى را براى ما مشخص میکند، که تا کجا حاضر بودند پیش بروند؛ و از یک طرف استحکام بنیانهاى نظام جمهورى اسلامى را مشخص میکند، که تا چه حد در مقابل حوادث عجیب و بحرانها قادر به ایستادگى و مقاومت است.
آن کسانى که در هفتم تیر به شهادت رسیدند، جرمشان نخبگى و کارآمدى بود. سیاست دشمنان پلید و خبیث جمهورى اسلامى گرفتن این افراد نخبه از انقلاب است. چهرههاى معروفى مثل شهید بزرگوار و کم نظیر ما، مرحوم آیةاللَّه بهشتى (رضواناللَّهعلیه) و برخى از چهرههاى معروف دیگر را همه میشناسند؛ لکن من عرض بکنم ما که تقریباً یکایکِ آن مردان صالح و خدمتگزار را میشناختیم، میتوانیم عرض بکنیم و شهادت بدهیم که هر کدامشان یک پایهى استوار براى آیندهى نظام و براى اقامهى نظام جمهورى اسلامى در کشور بودند؛ شخصیتهاى برجسته، صالح، کارآمد، داراى استعدادهاى قوى. و خواستند اینها را که هفتاد و دو نفر بودند، از جمهورى اسلامى بگیرند. اگر هفتصد نفر هم بودند، دستِ مجرم آن منافقان خبیث، باز هم این کار را میکرد؛ یعنى از کشتار، از نابود کردن، از خونریختن، هیچ ابایى نداشتند؛ بلکه بتوانند نظام جمهورى اسلامى را به زانو دربیاورند.
در طول این سالها همیشه همینجور بوده است. امروز هم همینجور است. دشمنانِ نظام اسلامى از هیچ حرکتى - ضدانسانى، ضدانصاف، ضدعدل، صددرصد جنایتآمیز - براى ضربه زدن به نظام جمهورى اسلامى ابا ندارند. اگر کارى انجام نمیگیرد، به خاطر این است که نمیتوانند و آن روى قضیه، استحکام نظام جمهورى اسلامى است. شوخى است؟! در یک ساعت حدود هفتاد نفر شخصیتِ زبدهى یک نظام را از او بگیرند - که چهرهى برجستهاى مثل شهید بهشتى در میان آنهاست؛ در بینشان وزیر کارآمد، نمایندگان کارآمد مجلس، فعالان کارآمد سیاسى حضور دارند - و نه فقط این ضربه تأثیرى در هویت و استحکام و ایستادگى نظام نگذارد، بلکه انگیزه و ایمان مردم را بیشتر کند؛ استحکام نظام را بیشتر کند. اینها آن ابعاد بسیار مهمِ هفتم تیر است. و قوهى قضائیهى ما این روز را براى قلهى هفتهى نیروى قضائى و یادآورى اهمیت نیروى قضائى انتخاب کرده است. اینها با هم مرتبط است.
قوهى قضائیه یعنى آن دستگاهى که بخش عظیمى از مقاصد نظام جمهورى اسلامى بستگى به کارآئى آن قوه و کارکرد آن دارد. مسئلهى عدالت، مسئلهى احقاق حق، مسئلهى قانونگرائى، ایستادگى در مقابل زورگو، متجاوز، سوءاستفادهچى، دادن احساس امنیت و آرامش و طمأنینه به مردم در زندگى، چیزهایى نیست که در نظام جمهورى اسلامى به چشمِ کماهمیت بشود به آنها نگاه کرد. این وظائفى است که متوجه به قوهى قضائیه است؛ قوهى قضائیه متکفل و متعهدِ این کارهاست.
دادن امنیت به مردم یک پایهى مهمش روى دوش قوهى قضائیه است. چه امنیت اجتماعى، چه امنیت اقتصادى، چه امنیت اخلاقى، چه امنیت حیثیتى. درست است که دستگاههاى گوناگونِ اجرائى هرکدام به نحوى در این کارها با قوهى قضائیه شریکند - مثلاً در امنیت اجتماعى، دستگاههاى انتظامى با قوهى قضائیه شریکند و باید استقرار امنیت کنند - اما نقش قوهى قضائیه در اینجا چیست؟ این است که آن کسى که متجاوز است، از سوى قوهى قضائیه آنچنان با او برخورد شود که مایهى عبرت شود. یا درست است که مسئولان استقرار امنیت اقتصادى غالباً در دستگاههاى اجرائىاند - وزارتخانههاى اقتصادى و دستگاههاى پولى و بانکى - و اینها مسئولند؛ اما نقش قوهى قضائیه این است که اگر در مجموعهى این عملکردها و تعامل این دستگاهها با مردم، مفسد اقتصادى به وجود آمد، قوهى قضائیه آنچنان با او برخورد کند که برخوردش موجب عبرت براى کسانى باشد که دستگاه اقتصادى را به فساد میکشانند. این، خود یک عامل مهم در ایجاد امنیت اقتصادى است.
بعضى خیال میکنند - یا اینجور وانمود میکنند که خیال کردهاند - که برخورد با مفاسد اقتصادى، مخل امنیت اقتصادى است. این عکس قضیه است؛ این درست نقطهى مقابل حقیقت است. برخورد با مفسد اقتصادى موجب امنیت اقتصادى است براى غیرمفسد. غیرمفسد کیست؟ اکثریت مردم. مفسد اقتصادى تعداد معدودى هستند؛ سوءاستفادهچیها. با اینها برخوردِ سخت بشود تا اکثر مردم، اکثر فعالان صحنهى اجتماع که در امر اقتصادى کار میکنند، احساس کنند داراى امنیتند و راه صحیح آن راهى است که آنها پیش گرفتهاند.
امنیت اخلاقى در جامعه، امنیت فرهنگى و امنیت حیثیتى هم همینطور است. در جامعهى اسلامى، حیثیت افراد نباید مورد تلاعب دست افرادى قرار بگیرد که هیچ احساس مسئولیتى نمیکنند. دستگاهها باید برخورد کنند. آبروى افراد را بردن، اتهام به افراد وارد کردن، اشخاص را بدون دلیل - از مسئول و غیرمسئول - زیر سئوال بردن، دربارهى آنها شایعه ایجاد کردن، چیزى است بر خلاف احکام اسلامى؛ بر خلاف شرع اسلامى است؛ بر خلاف رویهى اسلامى است. فرض بفرمائید به یک نفر تهمت سوءاستفادهى مالى بزنند، که تا او بیاید ثابت بکند چنین چیزى نبوده، زمان زیادى صرف خواهد شد. این چیزها؛ امنیت حیثیتى در جامعهى اسلامى، امنیت آبروئى، مسألهى مهمى است و باید به آن توجه بشود. قوهى قضائیه در این زمینه و در استقرار این امنیت نقش دارد.
در همه جا نقش قوهى قضائیه این است که با متخلف، برابر قانون برخورد کند. کسى که تخلف کرد، بر حسب قانون، متخلف سر جاى خود نشانده شود، که اینها همه در ساخت نظام اسلامى و در زندگى صحیح و در رسیدن به اهداف جمهورى اسلامى نقشهاى بسیار مهمى دارند.
من باید از مجموعهى قوه، فعالان قوه، بخصوص رئیس محترم قوهى قضائیه - که بحمداللَّه فقیه، عالم، آشنا و بصیر هستند - به خاطر تلاشهائى که انجام گرفته است، تشکر کنم. همانطور که در گزارش گفتند - به من هم گزارش داده شده است - در بخشهاى مختلف، فعالیتهاى وسیعى صورت گرفته است. من آنچیزى را که به عنوان توقع عرض میکنم - هم به جناب ایشان، هم به مسئولان قوهى قضائیه - این است که نگاه کنید به خروجى قوه. ممکن است ما کار زیادى هم انجام بدهیم، اما محصول زیادى به دست نیاید. این معنایش چیست؟ معنایش این است که این کارِ ما، با اینکه به لحاظ کمیتِ مطلق زیاد است، اما به لحاظ کمیت نسبى کم است؛ بیشتر باید کار کرد. اگر کسى بگوید که من در هفته صد ساعت کار میکنم، این صد ساعت، نسبت به یک نفر خیلى زیاد است؛ اما نسبت به بعضى از کارها و بعضى از افراد، صد ساعت، زمان کمى است. باید کمیت نسبى را نگاه کرد. راهش این است که به خروجیها نگاه کنید. ببینید آنچه انجام گرفته، مطلبى را که من در سالهاى گذشته یکى دو مرتبه گفتهام، آن را تأمین کرده یا نه. و آن، این است که قوهى قضائیه از نظر مردم به عنوان یک ملجأ و پناه، احساس بشود و دیده بشود؛ دلِ مردم اینجورى گواهى بدهد. به هر کس ظلم شد، هر کس احساس کرد به او ظلم شده، به خودش، در دلش، به دیگران، بگوید میروم قوهى قضائیه و مشکلم را حل میکنم؛ یک چنین نگاه امیدوارانهاى به قوهى قضائیه باید در کل جامعه شکل بگیرد. این اگر شده باشد، شما به مقصودتان رسیدهاید؛ اگر نشده باشد، پس باید هنوز کار کنید. به خروجیها نگاه کنید. باید کارى کنید که قوهى قضائیه بشود ملجأ و پناه براى همه؛ از عالى و دانى.
شکى نیست که یک عدهاى از قوهى قضائیه همیشه ناراضى خواهند بود. «و ان یکن لهم الحقّ یأتوا الیه مذعنین». قرآن میگوید اگر در قضاوتى که پیش پیغمبر میکنند، حق به طرف آنها داده بشود، قبول میکنند؛ اگر حق به طرف مقابل داده بشود، نه؛ اعتراض میکنند! زیر بار نمیروند! همیشه همینجور است. لکن در کل جامعه، آن قوهى قضائیهاى که قاطع، به قانون و وظائف خود عمل میکند و ملاحظهى کسى را نمیکند و با متخلف به طور جدى برخورد میکند - مخصوصاً اگر متخلف در داخل خود قوه باشد، بشدت با آن برخورد میکند - با یک چنین قوهى قضائیهاى، مردم دلشان و پشتشان گرم میشود. این را باید حاصل کرد؛ این را باید به دست آورد. البته این احتیاج دارد به تدابیر گوناگون؛ همین چیزهایى که در این گزارش اشاره کردند؛ تقویت همینها و پیشبرد همینها. همین فناورى نوین که گفته شد، همه جا مستقر بشود؛ همهى کارها مشخص بشود؛ دسترسى به اطلاعات براى مسئولان بالاى قوهى قضائیه در هر لحظهاى مهیا باشد. نظارت هم باشد، که من بر روى نظارت هم در دیدارهاى قبلى تکیه کردهام؛ نظارت بر کارکرد قوهى قضائیه. از همه بالاتر، برنامهاى و نظاممند عمل شدن در قوهى قضائیه است، که مدیریتها نظاممند و برنامهاى باشد.
خوشبختانه از اولِ این دورهى پنجساله، کارهاى خوبى انجام گرفته. من اصرار دارم که در این دو سالى که از این دورهى پنجسالهى کنونى باقى است، این کارهاى با شدت ادامه پیدا کند. مبادا طورى باشد که حرکت ما در اول دوره، با حرکتمان در آخر دوره تفاوت کند. من به دولتها هم همیشه این سفارش را میکنم.
قوهى قضائیه باید مثل یک موجود زنده به طور دائم به خود بپردازد و پیش برود و حرکت بکند. زمانهاى خوبى، فرصتهاى خوبى در اختیار شماست. این هماهنگى بین قواى سهگانه، نعمت بزرگى است؛ آسان هم به دست نیامد. بعضیها دوست داشتند - شاید حالا هم دوست داشته باشند - که دائم بین قواى مملکت درگیرى و ستیزه و چالش باشد. امروز بحمداللَّه انسجام هست؛ همراهى هست. البته این مانع از این نمیشود که قوا هرکدام به وظائف خودشان عمل کنند. قوهى قضائیه در جنب قوهى مجریه و قوهى مقننه به وظائف خودش قاطع عمل بکند. قوهى مقننه در جنب قوهى قضائیه و قوهى مجریه به وظائف خودش قاطع عمل کند. همه به وظائف خودشان عمل کنند؛ اما با هم همدل باشند و همکارى کنند. این، فرصت بسیار بزرگى است. از این فرصت مسئولان محترم قوه، مدیران باارزش قوهى قضائیه، حداکثر استفاده را انشاءاللَّه بکنند، تا ما بتوانیم این نمونهى قضاى اسلامى - نه فقط دادگاه اسلامى را، بلکه مجموعهى دستگاه قضاى اسلامى را که شامل دادگاهها و دادسراها و سازمانهاى وابسته و حبس و غیره است، بر طبق نظر اسلام که فعلاً در قانون اساسى ما و قوانین ما متبلور و متجسم است - را انشاءاللَّه شسته، رفته و ملموس، در زندگى مردم قرار بدهیم.
دعا میکنیم خداوند متعال زحمات شما را مشکور و مأجور بدارد و بهترین تحیات را به ارواح مطهر شهداى عزیزمان، بخصوص شهداى هفتم تیر، بخصوص شهید عزیز، شهید بهشتى (رضواناللَّهتعالىعلیه) که پایهگذار قضا و دادگسترى جدید بود، نازل بفرماید و انشاءاللَّه قلب مقدس ولىعصر را از همهى ما راضى و خشنود گرداند و ما را مشمول دعاى خیر آن بزرگوار قرار بدهد.
نوشته شده توسط موسی مباشری در سه شنبه 91/4/6 ساعت 11:7 عصر. - لینک ثابت
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار مسئولان قضائى کشور
05/ 04/ 87 |
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
خوشآمد عرض میکنیم به برادران و خواهران عزیز؛ هم مسئولان محترم قوهى قضائیه، هم خانوادههاى عزیز و صبور شهداى عالیقدر هفتم تیر.
این خود یک نکتهاى است که روز قوهى قضائیه یا هفتهى قوهى قضائیه با نام و یاد یک شهادت بزرگ معرفى میشود؛ شهادت برجستگانى از نظام جمهورى اسلامى، که در میان آنها شخصیت برجستهى شهید عزیز مرحوم آیتاللَّه بهشتى و برخى دیگر از مسئولان قوهى قضائیه و نیز قواى دیگر حضور داشتند. فکر خوبى شد که سالگرد گزارش قوهى قضائیه منطبق شود با سالگرد یادآورى این شهادت بزرگ. این شهادتها پشتوانهى حرکت ملت است. حادثهى هفتم تیر و شهادت شهید مظلوم مرحوم دکتر بهشتى و دیگر یارانش یک مقطعى براى حرکت عظیم انقلاب به سمت هدفهاى خود شد، بعد از آن که میخواستند این حرکت را به طرفهاى دیگر منحرف کنند.
این شهادتها پشتوانه است؛ پشتوانهى حرکت است. لذا ما در حرکت خودمان، در مسئولیتهاى خودمان همیشه بایستى به یاد این فداکارىهاى بزرگ باشیم و بدانیم که اگر ما امروز در بخش قضائى کشور یا در قوهى مجریه یا در بخش قانونگذارى یا در سایر دستگاههاى کشور توان و فرصت خدمت به نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران را داریم، این به برکت آن شهادتهاست؛ این در سایه آن فداکارىهاست. بدانیم که آنچه امروز در دست ماست، آسان به دست نیامده است؛ جانهاى عزیزى فدا شدند، انسانهاى بزرگى فداکارى کردند، خونهاى گرانقیمتى بر زمین ریخته است که این نظام به پشتیبانى آنها توانسته است روز به روز بر اقتدار خود بیفزاید. این مسئولیتها، این توانائىِ کار و این فرصتها را قدر بدانیم و کار کنیم. لذا تقارن این دو مناسبت را من تقارن شایستهاى مىبینم و به روح مطهر شهداى هفتم تیر (رضوان اللَّه تعالى علیهم) و همچنین همهى شهداى عزیز اسلام و انقلاب و دوران دفاع مقدس از صمیم قلب درود میفرستیم و از خدا میخواهیم که ما را توفیق دهد که بتوانیم در راه آنها حرکت کنیم، در جهت آنها اقدام کنیم و قیام کنیم. این چیزى است که باید دائماً در ذهن ما باشد.
در باب قوهى قضائیه مطالب زیادى تاکنون ما عرض کردیم، مسئولان محترم قوه و صاحبنظران گوناگون بیان کردند؛ هم در اهمیت این قوهى شریف و مؤثر، هم در مشکلاتى که پیمودن این راه بدرستى با آن مشکلات مواجه است، هم در راههاى علاجى که در سر راه این کار بزرگ میتوان فکر کرد و اندیشید و از آنها براى رفع مشکلات استفاده کرد. آنچه مهم است این است که ما ببینیم دستگاه قضائى نظام اسلامى براى چیست و توقع از آن چیست؟ این را همیشه مقایسه کنیم با آن جائى که خود ما قرار داریم؛ پیشرفتهاى ما، کارهاى نوى که انجام میگیرد، اقدامات خوب و مؤثرى که انجام میگیرد و ما را یک قدم جلو میبرد، با آن میزان نیاز و توقعى که از ما در این قوه وجود دارد، سنجیده شود. این دائم باید در نظر ما باشد؛ یعنى قانع نشویم. خوشبختانه در این سالها اقدامات خوبى در قوهى قضائیه انجام گرفته است؛ کارهاى بزرگى، کارهاى مهمى؛ برخى از این اقدامات، کاملاً زیربنائى و مؤثر و نوید دهندهى پیشرفتهاى خوبى انشاءاللَّه در آینده است. دیروز هم رئیس محترم قوهى قضائیه یک جزوهاى لطف کردند که در آن سرفصلهاى متعددى از اقداماتى که قوهى قضائیه در سالهاى اخیر - در پى اعلان سیاستهاى کلى این قوه و برنامهى دوم توسعهى قوهى قضائیه - شروع کرده است، بود. کارها، کارهاى باارزش و باعظمتى است.
یک نکته این است که این کارها را باید استمرار دهیم تا به نهایت برسد. یکى از عیوبى که در طبیعت اغلب انسانها کما بیش وجود دارد، این است که با عطش، خود را به یک حرکتى، به یک کارى میرسانند، اندکى که این عطش فرو نشست، از استمرار و تداوم کار باز میمانند. این نباید اتفاق بیفتد. فرض بفرمائید که همین مجتمع کردن پروندههاى قدیمى و متراکم کردن رایانهاى معلومات موجود در دستگاه قضائى، یا آنچه که امروز وجود دارد: مراجعات، حل و فصلها، قوانینى که مرجع احکام هست، خود احکام، اینها را تدوین کنند، رایانهاى کنند، در دسترس قرار دهند، سهل الوصول و سهل التناول کنند. شروع این برنامه، کار مبارکى است؛ لیکن اثربخشى آن وقتى است که تا تاء تمّتِ این برنامه طى شود. اگر پنجاه درصد، شصت درصد پیش برود و به آخر نرسد، مثل کارِ نشده است. باید تا آخر برود. یا فرض بفرمائید اقداماتى که در زمینهى مسائل گوناگون قوه وجود دارد: مسئلهى کوتاه کردن دوران بازرسىها و بازپرسىها یا رسیدگى به پرونده یا اتقان احکام یا مسئلهى زندانها و این قبیل چیزهائى که جزو مسائل مهمهى قوهى قضائیه است و براى اینها تدابیرى اندیشیده شده که تدابیر خوبى است، بسیارى از اینها شروع هم شده است، منتها بایستى تا آخر طى شود. آنچه مهم است، تداوم کار و پیوسته کردنِ کار است. این یک نکته که دستگاههاى مختلف قوهى قضائیه، دستگاههاى مترتب طولى یا دستگاههائى که در عرض هم مشغول کار هستند، به این نکته باید توجه کنند که کارها نیمهکاره نباید بماند؛ باید تا رسیدن به نتائج اصلى دنبال شود.
یک نکتهى دیگر در کنار این، عبارت است از این که ما - یعنى مجموعهى قوهى قضائیه - همهى این فعالیتها را براى این انجام میدهیم که قوهى قضائیه بتواند جایگاه شایسته و سزاوار خود را در جامعهى اسلامى، در عمل مردم، در واقعیت زندگى، در ذهن مردم پیدا کند - که من در سالهاى گذشته به این اشاره کردم، یا شاید مفصلاً در بعضى از سالها دربارهاش صحبت کردیم - مردم در کنار قوهى قضائیه احساس امنیت کنند. من یک بار عرض کردم، غایت مطلوب براى قوهى قضائیه در عرصهى عملى این است که وضع قوهى قضائیه به آنجا برسد که هر کسى در کشور، در جامعهى اسلامى احساس کرد که کسى میخواهد به او ظلم کند یا کسى به او ظلمى کرده است، تعدىاى کرده است، دلخوش باشد به اینکه به قوهى قضائیه مراجعه میکنم و مشکل را برطرف میکنم. این احساس باید در مردم به وجود بیاید. همه احساس کنند که با مراجعهى به قوهى قضائیه به حق خودشان میرسند. این حالت باید در جامعهى اسلامى به وجود بیاید.
اگر در حل و فصل قضایائى که به قوهى قضائیه مراجعه میشود، مثلاً هشتاد درصد - ولو نه صد درصد - هم اینجور باشد که با رسیدگى دقیق، قاطع و عادلانه کار انجام بگیرد، این احساس تا حدود زیادى در مردم به وجود خواهد آمد که احساس کنند قوه قضائیه ملجأ آنهاست. این احساس باید به مردم دست دهد؛ یعنى مردم بفهمند که قوهى قضائیه متکفل استقرار عدالت است؛ این باید حاصل شود. همهى این مقدمات براى این است که این حالت در جامعه به وجود بیاید. اگر ما تدابیرى اندیشیدیم، زحمتى کشیدیم، لیکن دیدیم این حالت ملجأ و پناه بودن در ذهنیت عمومى جامعهى ما به وجود نیامد، باید بدانیم یک جاى کار عیب دارد، آن را باید بگردیم پیداکنیم، مشکل را برطرف کنیم. این آن چیزى است که معیار و ملاک عمل باید باشد و همه باید تلاش کنند. این البته به عناصر مؤمن و کارآمد و باسواد احتیاج دارد که بحمداللَّه در قوهى قضائیه، ما از این قبیل عناصر بسیار داریم؛ انسانهاى دلسوز، مؤمن، عالم، علاقهمند به کار، وظیفهشناس در قوهى قضائیه بحمداللَّه در سطوح مختلف کم نیستند.
امروز خوشبختانه قوهى قضائیه با مدیریت و ریاست جناب آقاى شاهرودى - عالم، مجتهد، فاضل، مسلط بر مبانى و مباحث - اداره میشود؛ این فرصت خیلى خوبى است. وجود یک چنین افرادى و شخصیتهاى برجسته در درون قوهى قضائیه، فرصتهاى خوبى است.
اگر قانون کم داریم، باید این قانون تأمین شود؛ اگر دستگاههاى گوناگونى که از ظرفیتهاى آنها استفاده نشده، وجود دارد، بایستى این ظرفیتها مورد استفاده قرار بگیرد. در سال گذشته با همفکرى و کمک ایشان یک هیأتى براى بررسى ارتقاء قوهى قضائیه درست شد که ایشان حکم دادند و چند نفر از برادران خوب رفتند در قوهى قضائیه مطالعه کردند، براى اینکه راههاى ارتقاء قوهى قضائیه و موانع آن را پیدا کنند؛ گزارش بسیار خوبى هم تهیه کردند، به ایشان دادند، یک نسخه هم به ما دادند؛ راهکارهاى بسیار خوبى ارائه شده بود. بنده چند نکته را در تعقیب آن راهکارها تأکید کردم که یکى همین بود که ما ارزیابى کنیم، ببینیم در تحقق سیاستهاى کلى چقدر پیشرفت داشتیم. این آن کارى است که در قوهى قضائیه باید انجام بگیرد. ما سیاستهاى خوبى، سیاستهاى کلى مناسبى براى قوهى قضائیه تصویب کردیم که عمدتاً پیشنهادهاى خود قوهى قضائیه بود و براى مشورت به مجمع تشخیص مصلحت فرستاده شد و بعد هم ابلاغ و اعلام شد؛ سیاستهاى خیلى خوبى است. ما دائم باید رصد کنیم، ببینیم این سیاستها چقدر تحقق پیدا کرده است؛ این معیار و شاخص حرکت است. ببینیم از این سیاستهاى کلى که اهداف مقطعىِ قوه قضائیه است، چه مقدار تحقق پیدا کرده است؟ ما کجا قرار داریم؟ این ارزیابى و تقویم درستِ حرکت به ما کمک میکند. گاهى انسان خیال میکند از این راهى که صد کیلومتر است، مثلاً شصت کیلومتر، هفتاد کیلومتر را طى کرده است، وقت هم که هست، انسان میگوید پس بنشینیم استراحت کنیم؛ چائىاى بخوریم. اگر کیلومترشمار درست کار کند، انسان نگاه میکند، مىبیند نه، شصت کیلومتر نیامدیم، مثلاً فرض کنید بیست کیلومتر، پانزده کیلومتر آمدهایم. وقتى فهمیدیم که این مقدار راه را طى کردیم، بیشتر طى نکردیم، طبعاً سرعت را اضافه خواهیم کرد، از توقف در بین راه پرهیز میکنیم. لذا اینى که ما در کجاى بزرگراهِ رسیدن به اهداف آن سیاستها قرار داریم، این خیلى مهم است؛ این را ما به عنوان یکى از اولویتها از قوهى قضائیه خواستهایم؛ بخصوص مسئله اطاله دادرسى، بخصوص در پروندههاى مهم و از جمله پروندههاى مهم مفاسد اقتصادى.
بنده در پروندههاى مفاسد اقتصادى معتقد به جنجال و هیاهو نیستم، لیکن معتقد به سرعت و قاطعیت در کار هستم. سرعت غیر از عجله است؛ سرعت عمل با شتابزدگى و عجله تفاوت میکند. این پروندههائى که مورد توجه مردم است - که من حالا اشارهاى در اهمیت این مسئله عرض خواهم کرد - بالخصوص و در عموم پروندهها، مسئلهى اطالهى دادرسى بایستى مورد توجه قرار بگیرد. البته در گزارشهائى که داده شده، خوشبختانه این هم هست که از طول مدت گردشکارِ پرونده مقدارى کم شده است، لیکن این با آنچه که «باید» مقایسه شود، نه با آنچه که «بوده»، تا ببینیم ما در کجا هستیم و چقدرِ دیگر باید کار کنیم تا بتوانیم به آن نقطهى مطلوب برسیم.
یک نکته دیگرى که از اولویتهاست، بنده سفارش کردم، یادداشت کردم و فرستادم، مسئلهى اتقان احکام و نقضهاى مکرر است که من سال گذشته هم در اینجا، در همین جلسه این را مطرح کردم. احکام دادگاههاى بدوى - چه در دادگاههاى تجدید نظر، چه در دیوان عالى - نقض شدنش باید به حداقل برسد؛ یعنى اتقان احکام جورى باشد که این احکام کمتر قابل نقض باشد. اگر ما دیدیم درصد غیر قابل قبولى از این احکام نقض میشود، باید بدانیم اینجا نقطهى اشکال است. این هم جزو اولویتهاست.
نکتهى دیگر، مسئلهى حل مشکلات زندانهاست. خیلى مسئله را باید جدى گرفت. البته سیاست حبسزدائى - که جزو سیاستهاى رئیس محترم قوه بوده است و جزو این کارهائى است که تصمیمگیرى شده و اقدام شده است - بسیار کار خوبى است؛ لیکن به هر حال وجود حبس و وجود زندان یک واقعیتى است. بایستى مدیریت ما در امر زندان جورى باشد که زندان به معناى واقعى کلمه آموزشگاه نیکىها شود. اینها را باید جزو کارهاى بزرگ شمرد؛ جزو مسائل مهم به حساب آورد. اینها چیزهائى است که به خود قوهى قضائیه ارتباط پیدا میکند. مدیریتهاى مربوطه بایستى حداکثر تلاش را براى این مسئله بکنند. البته در زمینهى کم کردن تعداد زندانىها با عفو و مرخصى، که این هم مباحث طولانىاى دارد، ما، موضوع را با مسئولین محترم قوه و با رئیس محترم قوه در میان گذاشتیم، میگذاریم، بحث میشود؛ به هر حال بایست براى این کارها راه علاج حقیقى پیدا کرد. این جزو آن اولویتهائى است که در زمینهى ارتقاء قوهى قضائیه به نظر رسید و گفته شد.
یکى هم مسئلهى ظرفیتهاى فعلیت نیافته است، از جمله خود وزارت دادگسترى. خوشبختانه در قانون ظرفیتهاى خوبى براى وزارت دادگسترى گذاشته شده است؛ از این ظرفیتها باید استفاده شود.
آنچه مهم است این است که ما بایست از همهى ظرفیت عظیم این قوه - که خوشبختانه همانطور که اشاره کردند، مجموعهى دستگاه قضائىِ ما از لحاظ قوانین و از لحاظ ساخت کلى، مجموعهى صحیح و منطقى و پیشرفتهاى است؛ مجموعهاى امروزى و قوى و منطقى است - استفاده کنیم؛ مثل ریهى سالمى که انسان آن را از هواى پاک پر میکند و سلامتى بدنش را تأمین میکند، ما باید از همهى این ظرفیت استفاده کنیم. این هم یکى از اولویتهاست.
آن چیزى که من بالخصوص بر روى آن امروز مناسب میدانم در کنار مطالبى که گفتم، تکیه کنم، مسئلهى تعقیب مفاسد اقتصادى است. مفاسد اقتصادى را صرفاً به عنوان یک کار خلاف نباید در کشور در نظر گرفت. این کار اگر چنانچه دنبال نشود، تعقیب نشود، ریشهیابى نشود، قواى مختلف کشور دست به دست هم ندهند براى خشک کردن ریشهى این کار، ضربه و خطرش براى کشور بسیار کلان و عظیم خواهد بود. مفاسد اقتصادى، مفاسد فرهنگى را هم با خود مىآورد، مفاسد اخلاقى را هم مىآورد. وجود و رواج مفاسد اقتصادى یکى از بزرگترین خطرهایش این است که عناصر خوب دستگاهها را متزلزل میکند، زیر پاى آنها را سست میکند. بسیارى از این موارد و قضایاى مفاسد اقتصادى که به طور مشخص گزارش شده و براى ما گفته شده است، به این ترتیب بوده است که آن مفسد اقتصادى براى پیشبرد کار خود لازم دانسته در داخل فلان دستگاه نفوذ کند و تعدادى از عناصرى را که در آنجا کار میکنند، با خودش همراه کند. خوب، آن عناصرى که آنجا کار میکنند، مردمان مؤمنى هستند؛ اما شیطانِ هوس، زیادهطلبى و پول را به جان اینها مىاندازد، همه هم طاقت نمىآورند، مجذوب میشوند، میلغزند؛ این یکى از بزرگترین خطرات مفاسد اقتصادى است.
مفاسد اقتصادى در جامعه سرمایهگذارىهاى درست و سالم را معوق میکند. بنده در آن نامهاى که در سال 1380 - همین اردیبهشت که گذشت، هفت سال از آن نامه میگذرد - خطاب به رؤساى محترم سه قوه نوشتم، این موارد را شرح دادم؛ مفاسد اقتصادى مانع فعالیت اقتصادى سالم است، نومید کنندهى عناصر مؤمنى است که میخواهند فعالیت اقتصادىِ خوب داشته باشند، یک بلاست، یک بیمارى عظیم است؛ مثل وبائى که در جامعه مىآید، مثل بیمارىهاى واگیرى است که تا مىآید، همهى دستگاهها - قوهى مجریه، قوهى مقننه، قوهى قضائیه - به حرکت مىافتند که جلویش را بگیرند.
البته نقش قوهى قضائیه در این مورد نقش بارزى است؛ ما سفارشهاى متناسب با قوهى مجریه را مکرر در مکرر به آنها گفتیم، تذکر دادیم، از آنها مطالبه کردیم؛ او به جاى خود محفوظ، اما شما برادران و خواهرانى که اینجا تشریف دارید و مربوط به قوهى قضائیه هستید، بدانید سهم قوهى قضائیه در مقابلهى با مفاسد اقتصادى سهم بسیار سنگین و مهمى است.
پیشگیرى از وقوع مفسده هم به عهدهى قوه قضائیه است. به قانون اساسى مراجعه کنید، ملاحظه کنید، یکى از وظائف قوهى قضائیه در قانون اساسى همین پیشگیرى است. خوب، پیشگیرى ابزارهاى لازم خودش را دارد، دستگاههاى متناسب خودش را دارد. پیشگیرى با استفادهى از ضابطین قضائى هم احیاناً خواهد بود؛ از جمله دستگاههاى امنیتى، از جمله دستگاههاى اطلاعاتى. از همهى اینها باید در پیشگیرى استفاده شود. در داخل کشور اسلامى یک سوءاستفادهچى، یک مفسد، یک طماع، یک آدم زرنگ و ناقلا بیاید از منابع عمومى کشور که متعلق به همهى قشرهاست - با وجود این همه آدم فقیر و ضعیفى که در کشور هست - سوءاستفاده کند و بىحساب و کتاب ببرد. باید با این مقابله شود. معلوم است که این حرکت در قوهى قضائیه و قوهى مجریه و قوهى مقننه - هر کدام در حد خودشان - عکسالعمل ایجاد میکند؛ آرام نمىنشینند، ساکت نمىنشینند. بعضىها موضوع را خلط میکنند، خراب میکنند؛ مثل همین قضایائى که توى افواه این اواخر به وجود آمد؛ اینها خراب کردنِ اصل قضیه است؛ اینها منحرف کردنِ اصل مطلوب است. یک جور این است، یک جور هم فشار آوردن و رابطه برقرار کردن و تلفن کردن و واسطه شدن و اعمال قدرت کردن و توى رودربایستى افراد را گیر انداختن و اینهاست. باید با همهى اینها مقابله شود. این یکى از کارهاى بزرگ است.
این نامهى ما، مطالبهى ما، مال سال 1380 است؛ تاریخش آن وقت است، اما همیشه تاریخِ روز دارد. امروز هم اگر واقعیت جامعه را بخواهید، همان مطالبه، همان حرفها، امروز از طرف ما نسبت به مسئولین قواى سه گانه وجود دارد، که باید انجام دهند. این را دست کم نباید گرفت. و بدتر از هر چیز این است که در داخل دستگاههاى مسئول، خداى نخواسته این عوامل مفسد بتوانند نفوذ کنند و آدمهائى را به رنگ خودشان در بیاورند یا همکار با خودشان کنند، که این از آن چیزهاى بسیار مهم و فاجعهآمیز است که باید با قاطعیت و قدرت با آن - از هر نوعش - رو به رو شد و با آن برخورد کرد.
به هر حال اگر چنانچه انشاءاللَّه این کارهاى بزرگ انجام بگیرد، که باید بگیرد - کما اینکه خوشبختانه در این چند سال، خوب کارهائى هم شده است، پیشرفت هم کردهایم؛ منتها به آنچه که انجام گرفته است، قانع نیستیم. وقتى فاصلهى خودمان را با وضعى که مطلوب است، انسان ملاحظه میکند، مىبینید که هنوز باید خیلى حرکت کنیم؛ خیلى باید بدویم - آن وقت آن مقصودى که عرض کردیم، حاصل خواهد شد؛ یعنى دستگاه قضائى کشور به مأمن و پناهگاه طبقات مظلوم که از همهى قشرها ممکن است باشند، تبدیل خواهد شد، که تا کسى به کسى ظلم کرد یا خواست ظلم بکند، آن کسى که مورد تعدى قرار گرفته است، به خود دلخوشى میدهد که من میروم سراغ قوهى قضائیه و رفع ظلم میکنم. این حالت باید به وجود بیاید. شما نگاه کنید ببینید این حالت امروز در جامعه هست یا نیست. اگر نیست، بدانید که باید بروید سراغش و این را تأمین کنید.
خداى متعال باید براى پیشرفت این کارها کمک کند. ما موظفیم به اینکه همهى تلاش خودمان را، همهى مجاهدت خودمان را بکنیم، از خداى متعال هم برکت بخواهیم که خداى متعال به این حرکت ما انشاءاللَّه برکت بدهد و مطمئن باشید که همین هم خواهد بود. اگر ما کار را با اخلاص، با صفا، با انگیزهى کامل شروع کنیم، خداى متعال تسهیل خواهد کرد و میتوانیم کار را انشاءاللَّه پیش ببریم؛ همچنانى که تا حالا پیشرفتهاى زیادى داشتهایم، انشاءاللَّه این پیشرفتها در آینده بیشتر هم خواهد بود. امیدواریم خداوند متعال به همهى شما و خدمات شما، زحمات شما، تلاشهاى دلسوزانهى شما و خدمات مشکور شما کمک کند و انشاءاللَّه مورد قبول حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) انجام بگیرد و مشمول دعاى آن بزرگوار باشید و روح مطهر امام بزرگوارمان و ارواح طیبهى شهداء - بخصوص شهداى هفتم تیر - انشاءاللَّه از همه ما راضى و خشنود باشند.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
نوشته شده توسط موسی مباشری در سه شنبه 91/4/6 ساعت 11:7 عصر. - لینک ثابت
درباره ی ما
نوشته های پیشین
آخرین نوشته ها
دیگر امکانات